نقد فیلم : ترس روح را می خورد


به صفحه اصلی برو

 

ترس روح را می خورد

راینر ورنر فاسبیندر

 

 

[ اِمی،  بيوه ای  كه زندگي تنهاي خويش را سپري مي كند و سالم كه از جداسازي خارجي ها رنج مي برد ]

 

داستان فيلم:

اِمي (بريگيته ميرا) پيرزن شصت ساله ی نظافتچي، در كافه اي با يك كارگر ميهمان مراكشي (اِل هِدي بن سالم) آشنا مي شود. تنهايي كه گريبان هر دو را گرفته، آن ها را بi هم نزديك مي كند؛ آن دو بر آن مي شوند تا با وجود مخالفت ديگران با هم ازدواج كنند. در اين ميان فشارهاي اجتماعي سايه ی سنگين خويش را بر زندگي آن ها گسترده اند، به طوري كه اِمي از سوي همسايگانش طرد مي شود، همكارانش او را روسپي مي خوانند و فرزندانش او را بازپس مي زنند، حتي فروشنده ی سركوچه نيز از فروختن مواد غذايي به آن دو سر باز مي زند. سالم نيز از اينكه با زن سالمندي ازدواج كرده، مورد ريشخند قرار مي گيرد. هردو تصميم مي گيرند كه به سفري كوتاه بروند، پس از بازگشت اين گونه به نظر مي رسد كه همه چيز به حال عادي بازگشته: همسايگان خشنودند از اينكه مردي قوي و درشت اندام در خانه هست، همكاران اِمي او را دوباره پذيرا مي شوند و پسرش نيز از او پوزش مي خواهد. اما آن چه به ظاهر پيشرفت به چشم مي آيد، شكلي نو از تبعيض است، هم اكنون در جمع همكاران اِمي كارگري از كشور يوگسلاوي وارد شده كه دستمايه‍ ي

جديديست براي تبعيضي ديگر، پس به اِمي به عنوان كسي كه همه ی گناه ها به گردن اوست،  ديگر نيازي نيست. حال كه از فشار اجتماعي برروي اِمي و سالم كاسته شده،  فرصتي پيش مي آيد كه آن دو بيشتر به يكديگر بپردازند، ولي اينجاست كه همبستگيِ ميانشان آرام آرام خُرد و خراب مي شود. اكنون ديگر سالم در چشمان اِمي آن فرد احساساتي نيست، بلكه بيشتر ابزاريست كه او در خدمت اطرافيانش به كار مي برد: از يكسو نيروي كار در خانه و از سوي ديگر خارجي جذاب و از نظر جنسي دل ربا براي همكاران و خانواده. سالم در برابر اين رفتار واكنش نشان داده و با زنان ديگري هم بستر مي شود. در اين جا كشمكش ميان پيري و جواني، ميان بومي و خارجي در رابطه ی ميان آن دو به هم گِره خورده است. آخرين تلاش آشتي دوباره در همان كافه اي كه همه چيز از آن جا آغاز شده بود، در پرده ی ابهام باقي می ماند.

 

نگاهي به پرداخت فيلم:

فاسبيندر اين فيلم را در ميانه ی  دهه ی  هفتاد (۱۹۷۳)،  يعني در اوج پركاريش در آفرينش هنري ساخت. فيلم ساز در اين فيلم٬ زير تاثير كارگردان هاليوود داگلاس سيرك و فيلمش "همه ی آن چيزها كه آسمان اجازه مي دهد" ** است. اين فيلم نيز همچون فيلم سيرك، ملودرامي اجتماعي- انتقادي است؛ فاسبيندر خود درباره ی  فيلمش مي گويد: " يك فيلم درباره ی  عشق، عشقي  ناممكن  ولي با اين وجود، يك امكان"؛ اين فيلم آشكارا به دو بخش تقسيم پذير است: در بخش نخست نشان داده مي شود كه چگونه پيش داوري ها و فشارهاي  محيط پيرامون بر دو انسان شيفته ی هم،  ناچارشان مي كند تا در برابر اين فشارها در كنار يكديگر قرار گيرند و پشتيبان هم باشند،  و در بخش دوم فيلم مي بينيم كه از فشارهاي خارجي كاسته شده و اين فشارها تبديل به درگيري هاي دروني مي شود و نتيجه ی آن بحراني شدن رابطه ی آنهاست؛ علي (كارگر مراكشي) در اين ميان هويّت خويش را به سبب اصرار اِمي بر تطبيق او با محيط پيرامونش، مورد تهديد مي بيند. گويي براي علي برخلاف اِمي، مشكلات به پايان خود نزديك نمي شوند و از همين روست كه شخصيت مرد بيشتر از زن در طول فيلم غم انگيز مي شود.

 

 

آن چه در انسان به گونه اي  پياپي و در موقعيت هاي گوناگون به وقوع مي پيوندد، وضعيتي است كه از نگاه جسمي، نه ديدني است و نه دريافت پذير، و آن چيزي نيست جز" ترس" كه بر انسان پنجه مي افكند. نقطه ی  آغازش را شاید  بشناسيم، اما پايانش بر كسي آشكار نيست. نخست بر درون انسان اثر مي گذارد، سپس آرام و به تدريج احساسات را تصاحب مي كند و در آخر آن را رفته رفته مي خورد: " ترس روح را می خورد" روندي بي سر و صدا، در بيشتر موارد ناآگاهانه است و از همين رو به دشواري  دريافت پذير و گاه سراسر دريافت ناپذير است.

 

آن چه در زندگي يك فرد اتفاق مي افتد، در درون جامعه نيز به وقوع مي پيوندد، حتي فراتر از چارچوب مرزي و در  سرزمين ها و مردمان دیگر. در آخرين نظرسنجي هاي نهاد هاي جهاني در زمينه ی اجتماعي و اقتصادي (براي نمونه: سازمان اقتصاد جهاني) مي خوانيم كه در بيشتر كشورها، در باختر و خاورِ جهان، افراد زيادي از ميان پرسش شدگان از اينكه فرزندانشان در آينده، در جهاني نا امن تر و از لحاظ اقتصادي بي ثبات تر، زندگي خواهند كرد، در ترس و دلهره ی  دائمي به سر مي برند. نتيجه شگفت آور است، آن هم در زماني كه اگر كمي بيانديشيم، مي بينيم كه ترس، وابسته به ميزان آگاهي ما از مناسبات موجود در جهان است. در گذشته هیچ گاه انسان به اندازه ی امروز از چيزها آگاهي نداشت: ماهواره هاي  آگاه رساني  پيش از وقوع حوادث طبيعي، اخبار لازم را به انسان ها مخابره مي كنند، دانشمندان روندهاي اجتماعي و اقتصادي را حتي پيش از موقع  بررسي و تحليل مي کنند، بيماري هاي فراگير در نطفه خفه مي شوند و روند تصميم گيري هاي سياسي در گستره ی همگاني انجام مي گيرد. ولي با وجود همه ی اين روشن گريها و دانشهاي  گوناگون و با وجود رسيدگي ها و تدبيرها، ترس هاي مبهم و پيش داوري ها، هم چنان بر انسان چيره اند. اكنون شايد سهل انگارانه به نظر رسد اگر كه ما ترس را همچون گونه اي  وضع و حال پايين آوريم، يا آن را چيزي فردي و ذهني بپنداريم، چيزي تأسف انگيز و يا حتي اجتناب پذير كه به وسيله ی اندرزهاي تيز هوشانه و يا پيش نويس هاي رفتاري  خردمندانه، از بيرون بر آن چيره خواهيم شد. ترس انسان را تا سرحد مرزهاي  فرديت خويش مي كشاند، جايي كه پيروزي يا شكست آينده ی  فرد، در آن جا رقم مي خورد. آن چه در اين ميان اندكي ياريگر مي باشد، اين نکته است كه فرد بايد بتواند از وضعيت خود هر چه بيشتر آگاهي يابد و از آزادي خود بيشترين بهره را جويد و در آخر اينكه از بودن و زندگي كردن خود چيزي بدست آورد. اگر بنگريم كه چه تعداد انسانها از آينده ی ناآشكار خود مي ترسند و چه تعداد خويش را درون كوچه ی بن بستي مي بينند كه از آن راه برون رفت نيست، در خواهيم يافت كه تا چه اندازه اين گام در از بين بردن " ترس زندگي" مهم است.

 

 

پس از آن چه كه درباره ی ترس گفته شد، اكنون ببينيم كه به اين وضعيت (ترس) در فيلم فاسبيندر چگونه پرداخته شده است : هر دو فرد اصلي در فيلم ( اِمي و علي ) به گونه اي جدا مانده از جامعه ی آلمان هستند، اِمي به سبب بيوه بودن و كهولت سن تنهاست و علي نيز به سبب خارجي بودن تنهاست. اين وضعيت اجتماعي يعنی جدا افتادگي خود ترس را به دنبال دارد، زيرا هر یک از اين دو خود را تنها و بي دفاع در برابر اجتماع  پيرامون خویش مي بيند. پس از آشنايي و ازدواج نيز اين ترس از بين نرفته و پابرجاست. اینجاست كه جامعه نقش خود را زيركانه و نابرابرانه از سر می گیرد و اين تا جايي است كه فرزندان پيرزن نيز او را به مسخره گرفته و تركش مي كنند؛ باز هم تنهايي و ترس از دست دادن فرزندان براي هميشه. علي در اين ميان شاهد ماجراست و او نيز از سوي جامعه پس زده مي شود. ترس لحظه اي آن دو را ترك نمي كند. از ازدواج مدتي مي گذرد و تفاوتهاي فرهنگي بيشتر آشكار مي شود و بين زن و مرد فاصله مي افتد، اكنون زن از اين كه مرد را از دست خواهد داد مي ترسد و مرد نيز از اينكه به زن خيانت كرده و به ناچار از او دوري مي كند، شرمسار است و مي ترسد كه باز تنها شود. اين وضعيت تا پايان فيلم و در كنار دو شخصيت ادامه دارد.  

با نگاهي به شخصيت هاي  فرعي فيلم در مي يابيم كه آن ها نيز كم و بيش درون اين وضعيت گرفتارند، همسايگان اِمي از اين مي ترسند كه حضور فردي ناآشنا در ساختمان خطري دايمي است، فرزندان پيرزن نيز مي ترسند كه موقعيت خانوادگي به سبب ازدواج مادرشان با يك كارگر خارجي به خطر اُفتد، و فروشنده ی سر كوچه مي ترسد كه با فروش اجناس به اين زوج، كسب و كارش به خطر افتد، و زن فروشنده ی نوشيدني در كافه از اين موضوع مي ترسد كه پس ازدواج علي، ديگر نمي تواند با او هم بستر شود. همان گونه كه مي بينيم وضعيت ترس با استادي بي مانند در تك تك شخصيتهاي اين فيلم جاي داده شده و هر مورد نيز به درستي اثبات پذير است. در آخر چنین به نظر می رسد كه قرباني اين وضعيت، بي پناه ترين و ضعيف ترين افراد هستند، آن جا كه علي به سبب خونريزي معده در بيمارستان بستري شده، پزشك به اِمي مي گويد : "بيشتر بيماران ما در اين بخش خارجي هايي هستند كه به دليل فشارهاي اجتماعي و تغذيه ی بد به اين جا آورده مي شوند، ما درمانشان مي كنيم و شش ماه بعد دوباره با همين وضع به اينجا مي آيند."

 

___________________________________________________________

 

*

Angst essen Seele auf

Deutschland 1973

Regie u. Buch: Rainer Werner Fassbinder

Produktion: Rainer Werner Fassbinder, Tango-Film

93 Min. - 16 mm - farbig

Darsteller: Brigitte Mira

El Hedi Ben Salem

Barbara Valentin

Irm Hermann

Peter Gauhe

Karl Scheydt

Rainer Werner Fassbinde

 

**

All that heaven allows

Directed by: Douglas Sirk

USA 1956

 


 

نیما پژواک

 

به صفحه اصلی برو