نقد فیلم : نابغه ای در شهر فساد


به صفحه اصلی برو

 

نگاهی بر فیلم سالو

پیر پائولو پازولینی

 

 

اكثر افرادي كه فيلم Salo رو ديده اند , فيلم رو بسيار زننده، تهوع آور و آزار دهنده دانسته اند. در حالي كه متاسفانه دقيقا همان صحنه هاي زننده و ساديستيك قسمت هايي هست كه نگاه اكثر منتقدان و بيننده هاي حرفه اي رو به خودش خيره كرده. صحنه هايي كه نمايانگر رفتارهاي ساديستيك جامعه انساني ماست كه هر روز ، در بسياري از مناطق دنيا به شكل هاي مختلف در حال وقوع است. به عبارتي اين فيلم نيست كه زننده و آزار دهنده است بلكه رفتار نژاد پرستانه و ساديستيك انسان هاست٬ كه در قالب فيلم نمايش داده مي شه.

.فيلم سالو يا 120 روز در شهر فساد آخرين ساخته Pier Paolo Pasolini به سال 1975 بود چراكه مدت كوتاهي بعد از پخش اين فيلم توسط مرد منحرف و همجنس بازي به صورت وحشيانه به قتل رسيد.

Salo
از همان زمان پخش تا امروز جزو بحث برانگيزترين آثار سينمايي جهان است و در بسياري از كشورها هنوز هم پخش آن ممنوع است. اين فيلم بر اساس دست نوشته اي از Marquis de Sade نويسنده بحث برانگيز فرانسوي بوده ساخته شده. تز اصلي De Sade كه در تمام كارهايش هم منعكس بود ، در خشونت و انحراف جنسي به عنوان دو ويژگي اساسي انسان ها و قسمت مهمي از طبيعت رفتاري انسان تعريف مي شد. اين تز بحث برانگيز بعدها باعث بوجود آمدن كلمه  Sadism )به معني نوعي انحراف جنسي كه شخص در آن از آزار دادن لذت مي برد) شد كه از نام De Sade گرفته شده.

فيلم سالو از 4 بخش تشكيل شده كه هر قسمت با يك عنوان مشخص شده. قسمت ابتدايي فيلم ورودي جهنم يا Antechamber of Hell نام داره. 1944 ايتاليا به دست متفقين افتاده است. آن چه از قدرت فاشيست ها بر جا مانده به «جمهوري سالو» واقع در منطقه کوچکي در شمال ايتاليا، محدود مي شود. در اين قسمت تعدادي مامور فاشيست مي بينيم كه مشغول تعقيب و دستگيري پسرها و دخترهاي بالغ هستند تا جهت تشكيل جمهوري سالو آنها را به قصري دورافتاده ببرند. اين گروه عامل تعدادي از افراد با نفوذ منطقه هستند كه اين افراد متمول عبارتند از يك دوك (Paolo Bonacelli) ، يك اسکف (Giorgio Cataldi) ، يك دادستان (Umberto Paolo Quintavalle) و رييس جمهور (Aldo Valletti) . اين افراد مجموعه قوانيني رو به عنوان قوانين زندگي(قانون اساسي جمهوري سالو) تدوين كردند كه انگيزه ها و رفتارهاي ساديستيك به عنوان اساسي ترين پايه زندگي در آن جريان داشت. هر يك از اين افراد دخترهاي يكديگر رو به همسري گرفته بودند تا به قوانين و پيمانشان استحكام ببخشند. اين افراد از ميان جوان هاي بالغ و باكره كه دستگير شدند ، پس از بازرسي تعداد 9 نفر از سالمترين پسرها و 9 نفر از بهترين دخترها را انتخاب كرده و براي اعمال رفتارهاي ساديستيك و سوء استفاده جنسي به قصري دور افتاده منتقل مي كردند.

 

قسمت دوم فيلم(محفل هوس) Circle of Obsessions  نام دارد. در اين قسمت در يك سالن رقص بزرگ ، يك فاحشه مسن ، با تعريف كردن داستان هاي شهوت انگيز از تجربه هاي هرزگي خودش ، باعث تحريك نگهبان ها ، 4 مرد مذكور و جوان هاي اسير شده مي شود (در هر محفل ابتدا يك نقال به تعريف داستان هاي شهوت آلود مي پردازد) ، از جمله مواجهه با آلت يك مرد براي اولين بار در هفت سالگي. در ميان فضاي شهوت انگيز اين داستان ها 4 فرد مذكور به نوازش كردن جوانها مشغول مي شوند و به تدريج با افزايش اين برانگيختگي دست به كارهاي ساديستيك و زننده اي مي زنند از جمله ادرار كردن ، آنال سكس ، كتك زدن و ... در صحنه ديگه اي جوان ها را مجبور مي كنند كه برهنه روي زمين چهار دست و پا راه برن و با بستن قلاده به آن ها، آن ها را وادار مي كنند به پارس كردن ، بالا رفتن از پله ها و التماس براي غذا.

 

قسمت سوم به نام محفل مدفوع يا Circle of Shit ، بسيار تهوع آور و زننده است . تعدادي از جوانها مجبور مي شوند به خوردن مدفوع مردها و يكديگر. همين طور عده اي از جوان ها موظفند كه مدفوع خودشان را در كاسه هايي جمع كنند تا براي مهماني آخر همگي از جمله همان 4 مرد و نگهبان ها ٬ آن ها را به عنوان غذا مصرف كنند.


زننده ترين قسمت ، اپيزود چهارم فيلم است ، به نام محفل خون يا . Circle of blood در اين قسمت مجازات افرادي كه از قوانين سرپيچي كردند را مي بينيم. افرادي كه اسمشان در كتاب مجازات ثبت شده يا توسط ساير جوان ها براي فرار از مجازات خودشان ، لو داده شدند. هر يك از اين 4 نفر به نوبت پشت پنجره روي صندلي راحتي نشسته و بوسيله دوربين ٬ صحنه شكنجه كردن جوان ها را توسط 3 نفر ديگر ، با لذت هر چه تمام تر تماشا مي كنتد .شكنجه هايي نظير كتك زدن و شلاق زدن جوان ها تا كشته شدنشان ، بريدن زبان يكي از جوان ها ، در آوردن چشم  ديگري ، سوزاندن سينه هاي دختري با شمع، كندن پوست سر يكي ديگر از دخترها ، تجاوز و حلق آويز كردن و... . در پايان هم فيلم با صحنه اي از رقص دو نفر از نگهبانان به پايان مي رسد در حاليكه يكي  اسم دوست دختر ديگري را مي پرسد.

 

 

 

پازوليني در تمام دوران كوتاه فيلم سازيش - به گفته خودش- اين موضوع آزارش مي داد كه چگونه مي شود بوسيله تصوير ، حقيقت را به گونه اي به بيننده القاء كرد كه تاثيري صد در صد واقعي برايش داشته باشد و به طور كامل وي را در فضاي ما وقع قرار بدهد. و اين دقيقا همان چيزي است كه سعي داشته در فيلمهايش پياده كند و در Salo به كمال رسيده و باعث تحسين اكثر منتقدان خاص و تيز بين سينما شده. اين امر تنها در صورتي تحقق پيدا مي كرد كه در يك فضاي رئال غلو شده مفاهيم رو به صورت صريح ، عريان، پيوسته و بدون امان دادن به بيننده نمايش داد و كاتاليزور اين فرآيند عامل شوك بود. كاتاليزوري كه به گفته خودش اولين بار در فيلم Salo كشف و پياده اش كرده بود و هيچ وقت تصور نمي كرد كه اين فيلم آخرين مجال براي پياده كردن دغدغه هاي فكريش باشد. اين عامل شوك و غافلگيري در طول فيلم كاملا مشهود است. از همان محفل آغازين فيلم هر بيننده اي با اين تصور كه ديگر از اين بد تر نمي شود با ترس آميخته به انزجار فيلم را نگاه مي كند ولي با شروع محفل بعدي متوجه مي شود اشتباه كرده، تا اينكه در محفل آخر اين شوك كاركرد مناسب خودش را پيدا مي كند و بيننده را در حاليكه كاملا اشباع شده به طور كامل مسحور پيام خودش مي كند و صحنه پاياني فيلم رقص موزون دو نگهبان به منزله آرامشي است كه پس از خروج قطار از تونل وحشت و قبل از توقفش حس مي كنيم. اين بادي كه به صورت ما مي خورد در واقع مجال مناسبي براي شروع تفكر بيننده است در مورد آن چه كه به طور مسلسل وار و شوك آوري ديده و فرصتي براي فكر كردن به آن نداشته است و سوال نگهبان در هنگام رقص ( اسم دوست دخترت چيه؟) شايد مي خواهد اين نكته رو به ما گوشزد كند كه تمام اين شكنجه ها توسط انسان هاي معمولي كه هزاران نفرشان در كنار ما و در همين جهان امروز زندگي مي كنند انجام شده ، انسانهايي كه شايد هنگام ديدن فيلم فراموش كرديم كه اين ها انسان هستند، انسان هايي كه مثل بقيه با شنيدن موسيقي مشغول رقصيدن مي شوند ، دوست دختر دارند و حتي عاشق مي شوند ، صحنه اي رو به ياد بياوريد كه يكي از 4 ستمگر فيلم مشغول عشقبازي با يكي از نگهبان هاست و به معشوق وعده وصال هم مي دهد ، پازوليني با قرار دادن اين فاكتورها -كه در داستان اصلي وجود نداشت- سعي داشته به اين فاشيست ها جنبه انساني بيشتري ببخشد و گوشزد كند كه اين اتفاقات توسط انسان

هايي از جنس امروز و زميني انجام مي شود نه مريخي. تاكيدي كه قتل خودش هم مهر تاييدي بود بر آن.
 

از مشخصه هاي بارز ديگه Salo فيلم برداري آن است. زاويه قرار گرفتن دوربين بارها و بارها تغيير مي كند، در حالي كه دور بين بدون حركت است. به طور كلي نحوه فيلم برداري اين فيلم به صورتي هست كه بيننده را به نحوي گيج و عصبي مي كند. تصاوير بسته اي كه به سرعت به تصاوير باز تبديل مي شوند ، تغيير متدوام زاويه دوربين با حداقل حركت دوربين، نماهاي نزديك و بسته ثابت از چهره هاي شكنجه گر ها و شكنجه شونده ها، حركات غير قابل پيش بيني دوربين ٬ همه و همه به انتقال اين حس كمك مي كنند يكي ديگر از فيلم هايي كه با چنين دقت و مهارتي سعي در انتقال حس گيج كننده و عصبي و حتي خشن فيلم به بيننده داشته فيلم Cape Fear اسكورسزي بوده كه در آن با ابتكارات ديگری از جمله لرزش دوربين و كج كردن قاب سعي در انتقال حس داشته و همه اين ها در راستاي همان دغدغه پازوليني براي انتقال هرچه بهتر حقيقت و واقعيت با حداكثر تاثير به بيننده بوده است. نكته مشخص ديگر در فيلم برداري ٬ عوض شدن ناگهاني از شكنجه گرها، قرباني ها، سربازها و زن هاي نقال به يكديگر است. تاكيد بر اين تغيير زاويه ديد با صحنه درخشان آخر فيلم تثبيت مي شود. صحنه اي كه هر يك از شكنجه گرها با تغيير موقعيت خودشان از ديدگاه ناظر و يك زاويه جديد به صحنه شكنجه نگاه مي كنند. اين از جنبه هاي ديگري هم قابل بحث است، شايد اكثرا شنيديم كه بعضي از شكنجه گرها يا قاتلها هنگام ارتكاب جنايت از صحنه قتل ها و شكنجه ها فيلم برداري مي كنند و از تماشاي مجدد آن ها لذت مي برند، رفتار ساديستيكي كه هر 4 نفر در فيلم٬ آن را نشان دادند، حالا اين رفتار هاي ساديستيك در مواجهه با نمايش اين فيلم براي عموم مردم چه عكس العملي نشان خواهد داد؟ بدون شك شبيه همان عكس العملي كه يك همجنس باز فاشيست و يا به عقيده برخي يك گروه فاشيست بر سر پازوليني آورد و شايد ارزش Salo در همين باشد ، ارزشي كه پازوليني را به هدف خودش در بيان هرچه تاثير گذارتر رفتار هاي ساديستي و فاشيستي ، رساند. هر چند كه بهاي آن كشته شدن خودش به فجيع ترين شكل ممكن بود.

 


در دوراني كه كشتار جمعي و قتل عام هاي نژاد پرستانه در همه جا ديده مي شود ، سينما به عنوان مهم

ترين عامل تاثير گذار مي تواند منعكس كننده واقعيات جاري جامعه به بهترين شكل ممكن باشه ، كه متاسفانه امروز اين طور نيست . انصافا چهره اي كه از مافيا و جنايتكاران امروز در فيلم ها نشان داده مي شود تا چه حد بر واقعيت منطبق است؟ و آيا كسي جسارت بيان واقعيت را به صريح ترين شكل ممكن دارد؟ پازوليني كسي بود كه اين جرات را داشت و اگر اجازه مي دادند امروز مي توانستيم بگوییم پازوليني كسي است كه اين جرات را دارد. ولي همانطور كه پيش تر اشاره شد نبوغ بي پرواست و بهاي اين نبوغ و بي پروايي گزاف خواهد بود.

 

منبع : اینترنت و تالیف

 

 


 

امیر رضایی

 

 

به صفحه اصلی برو